موسم بـ ـارانیـــ
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو
دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو
شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو
من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی
دل گرفتار همان موسم بـ ـارانیـــ تو
چشم تو خلوت خوبی است اگر بگذارند
من و دل زائر آن معبد روحانی تو
روزی سرشار تر از حس شکفتن در باد
روز آغاز من و خلوت عرفانی تو
آسمان نیز ورق خورد همان روز که باز
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
سلام دوست من. وبلاگت را خواندم و لذت بردم. به دیدارم بیا و نوشته هایم را بخوان و نظرت را بنویس. با تبادل لینک چطوری؟ خبرم کن.
سلام اپممممممممم عزیزممممممممممممم خوشحال میشم سر بزنی و نظر قشنگتو بگی.[قلب] دیگه بی معرفت نباش. من این همه سر میزنم به تو اما دریغ از یه نیم نگاهی بهم.[گریه]
سلام دوست عزیز بعد از مدتها به روز شدم خوشحال میشم بهم سر بزنی[چشمک]